بازی گلف



در کلوپ گلفی با زمین بسیار بزرگی که دارای 18 سوراخ بود،
مردی مشغول بازی بود و فراموش کرده بود که باید توپ را به کدام سوراخ شوت کند!
از زنی که کمی جلوتر از او مشغول بازی بود سوال کرد :
نمیدونم توپو تو کدوم سوراخ باید بشوتم!
زن پاسخ داد :
من الان تو سوراخ هفتم دارم بازی میکنم پس شما باید تو سوراخ ششم شوت کنی!
مرد تشکر کرد و به بازی بازگشت ولی پس از چند دقیقه ای باز هم فراموش کرد و دوباره پیش زن رفت و از او کمک خواست و زن جواب داد :
الان من تو سوراخ سیزدهم هستم شما باید بری تو سوراخ دوازدهم شوت کنی!
پس از پایان بازی مرد زن را به نوشیدن چای دعوت کرد و با او گرم صحبت شد و از او پرسید که به چه کاری مشغول است ، زن گفت :
من مدیر فروش هستم و مرد بلافاصله جواب داد :
چه تصادفی چون من هم مدیر فروش هستم و رو به زن کرد و گفت : میشه بپرسم چی میفروشی ؟
زن گفت : اگه بهتون بگم چی میفروشم شما قول میدین بهم نخندین؟
مرد قول داد که نخنده و زن بهش گفت که اون مدیر فروش یه کارخونه ی
تولیدی نوار بهداشتیه!
با گفتن این حرف از طرف زن، مرد چنان خنده ای کرد که از صندلی افتاد رو زمین و زن با اخم بهش گفت :
شما قول داده بودی که نخندی!
مرد در حالی که همچنان میخندید گفت :
آخه منم مدیر فروش یه کارخونه ی تولیدی کاغد توالتم و فکر میکنم بازم یه سوراخ از شما عقبترم !!!